loading...

آبی نویسِ هیوا

بازدید : 733
يکشنبه 3 خرداد 1399 زمان : 11:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آبی نویسِ هیوا

به حدی از تنفر از ازدواج و کلا رابطه با جنس مخالف رسیدم که واقعا احساس میکنم یه مشکل روحی‌‌‌ای چیزیه. کوچیک ترین اشاره‌ی اطرافیانم به این موضوع میتونه ساعت‌ها ذهن من رو درگیر و اعصابم رو بهم بریزه... کوچک ترین چیز !!!

نرگس هم یه جورایی مثل منه. احساس تنفر درونی نسبت به این موضوع نداره اما خوب جزو برنامه‌ی زندگیش نیست. اما روشش رو خیلی دوست دارم. نه جواب میده نه اعصابش بهم میریزه. میگه خوب من که بالاخره قراره کار خودم رو بکنم !!!!!

اما من تو این لحظات اونقدر وسواس فکری بهم هجوم میاره که... ولش کن...

این روز‌ها سرم خیلی شلوغه و اعتماد به نفسم داره بالا میره. تعویق کنکور هم خیلی توش نقش داشت و احساس میکنم دودستی یه فرصت دوباره بهم رو کرده.

به عادات و رفتار‌ها و دل مشغولی‌های پارسال این موقعم فکر میکنم هم خنده م میگیره و هم اعصابم خورد میشه اما خوشحالم که امسال این جوری نیستم.

دوست دارم تابستون استادم رو عوض کردم ( هرچند یک ساله "ش" رو ندیدمش و خداروشکر هم که ندیدم ، رجوع شود به : ماجراهای من و ش) !! و کلا سبک م هم همین طور ! دوست دارم گیتار الکتریک کار کنم اصلا! کلاسیک انرژی من رو تخلیه نمی‌کنه ! اصلا هیچ احساس خاصی دیگه نسبت به "ش" ندارم و اصلا برام اون آدم سابق نیست! نمی‌گم متنفرم و اصلا ازش خوشم نمیاد نه ! اصلا نمی‌دونم چطور باید این احساس رو توضیح بدم !!! بگذریم آقا بگذریم !
از تمام شبکه‌های اجتماعی خارج شدم و فقط یه واتساپ و تلگرام دارم برای کارهای درسی. اعصابم به شدت راحته!!!! به شدت !!! وقتی نداشته باشینش تازه متوجه‌ی آرامش می‌شید !!! ( این کلیپ مهران مدیری رو هم ببینید)

یه سری کلاس آنلاین شرکت کردم و خیلی به منظم شدنم و برگشتنم به فضای درس و مشق کمک می‌کنه و کرده !

دیگه چی بگم؟!!‌ها!!!!!!!

امروز با حضرت حافظ سخن گفتم و گفتگو خیلی شبیه این روز‌های من و حس و حالم بود ! :


چرا نه در پی عزم دیار خود باشم

چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم

ز محرمان سراپرده وصال شوم

ز بندگان خداوندگار خود باشم

چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی

که روز واقعه پیش نگار خود باشم

ز دست بخت گران خواب و کار بی‌سامان

گرم بود گله‌ای رازدار خود باشم

همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود

دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم

بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ

وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 133
  • بازدید سال : 247
  • بازدید کلی : 40599
  • کدهای اختصاصی